داستان های من



بنام خدا

علی زودتر از روزهای قبل به خانه برگشت،چهره اش کلافه به نظر می رسید.مریم در حالی که داشت مثل هرروز از پشت پنجره برگشت علی را تماشا می کرد،دلهرۀ عجیبی پیدا کرده بود.چهرۀ به هم ریخته علی او را نگران کرده بود،دوست داشت که هر طوری شده علت ناراحتی علی را بفهمد،اما چگونه؟

ادامه مطلب


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها